تحلیل فیلم داگ ویل
نویسنده و کارگردان : لارس فون تـریـر
معرفی فیلم
در سال ۲۰۰۳ به کارگردانی لارس فون تریه کارگردان دانمارکی و بازی نیکول کیدمن است. فون تریه برای ساخت این فیلم نامزد نخل طلای بهترین کارگردانی در جشنواره فیلم کن شد.
شخصیتها
• نیکول کیدمن در نقش گریس
• هریت آندرسون در نقش گلوریا
• لورن باکال در نقش ما جینجر
• پل بتانی در نقش تام ادیسون
• پاتریشیا کلارکسون در نقش ویرا
داستان
فیلم درباره ی شهر فقیر است که ساکنان آن از کل دنیا جدا افتاده اند ، هر کدام برای زندگی خود تلاش می کنند اسم شهر داگ ویل (سگدانیست) . این شهرا در نقطه ی پرتی قرار دارد. در یکی از شب ها صدای تیراندازی شنیده می شود که بعد از مدتی سرکله دختری به اسم گریس پیدا می شود . گریس دزدین استخوان سگ چاک به نام موسی می کند و در کوهی قایم می شود ، تام ، جوانی جویای نام او را پیدا می کند ، و پناه می دهد.اندکی بعد ماشین غریبه ای به شهر می آید تام پیشواز آنها می روند این افراد گنگسترهای هستند که به دنبال گریس می باشند ، کارت خود را به تامی می دهند و وعده ی امتیاز در صورت پیدا کردن گریس می دهند. گریس توسط تام به شهر معرفی می شود، به مردم شهر دو هفته زمان داده می شود که به گریس و رفتارش فکر کنند در صورت موافق بودن به او پناه بدهند. گریس در این دو هفته به پیش همه ی آن ها رفت و به آنها کمک کردن و وجه ی خوبی در پیش مردم بدست آورد. بعد از دو هفته همگی به بودن او موافق بودند. به مدت یک فصل او در داگویل روزگار را به خوشی می گذراند، و حتی به ازای کاری که می کند مزد می گیرد. در این میان به تام دل می بازد. تام هم به ظاهر عاشق اوست.
اول تابستان پلیس از راه می رسد. آنها به جستجوی گریس هستند. با آمدن پلیس مردم داگویل نگران می شوند. از نو در یک نشست همگانی رای می دهند که هر چند گریس می تواند همچنان در داگویل بماند، اما به دلیل خطری که از سوی او متوجه اهالی ست، می بایست سختکوش تر باشد و مزد کمتری بگیرد. کم کم گریس مورد آزار قرارمی گیرد و زن ها از او مثل یک برده کار می کشند ومردها او را وسیله هوسرانی خود می کنند. دست آخر او را مانند یک سگ به زنجیر بسته و همچنان از جسم، زنانگی و نیروی کار او بهره می گیرند. تا اینکه تام، گریس را به گانگسترها لو می دهد. ولی وقتی گانگسترها وارد شهر می شوند متوجه می شویم که رییس گانگستر ها در واقع پدر گریس بوده و دخترش برای اینکه شریک جنایات او نباشد از دستش فرار کرده. به این ترتیب ورق برمی گردد و قدرت به او می رسد. گریس که مردم او را از دختری مهربان به یک سگ تبدیل کرده اند، دندان های خود را به مردم داگویل نشان می دهند و انتقام سختی از آنها می گیرد و خود شخصا تام را به سزای اعمالش می رساند.
پوستر فیلم داگ ویلکارگردانی
داگویل یک اثر بلند سینماییست، ۱۷۷ دقیقه ، ریتم فیلم بسیار پایین است. همه رخداد ها به آهستگی پیش می رود از ابتدا بخش هایی از فیلم توسط راوی تعریف می شود . فیلم در یک مقدمه و نه فصل داستان خود را تعریف می کند. نحوه ی روایت داستان بمانند رمان می باشد.
این روایت آهسته ، ریتم پایین در انتها تماشاچی را به سمتی می برد که قاضی شهر شود و اعمال را بسنجد ، دو واقع با استفاده از تکنیک فاصله گذاری برشت بیننده بعد از دیدن هر فصل از درام خارج شده فکر می کند تا اینکه به نقطه پایان برسد.
دکور فیلم بسیار کم و اکثر آن با گچ کف زمین نقاشی شده اند ، این دو ابتدا گویای سمبلیسم بودن کار می باشد. از شیوه سه پرده ای پیروی نمی کند. اولین جایی که روال داستان عوض می شود ۹۰ دقیقه از فیلم گذشته است، در این ۹۰ دقیقه اتفاقی فاحشی در راستای داستان نمی افتد بسیار آهسته است و ریتم پایین ، تنها عاملی که تماشاچی در این ۹۰ همچنان به تماشای فیلم نشسته و از داستان آن خسته نشده ، الزام تجسم شهر فرضی ، ببیننده در ۹۰ دقیقه باید همه ی خانه ها ، کلیساو شهر را تصویر سازی کند. این شهر صرفا دکور های محدودی دارد، مثلا داشتن صرفا یک پنجره از یک خانه یا یک در. در انتهای فیلم کارگردان برای نشان دادن تخریب کل شهر فقط خط ها را پاک می کند با این کار همه ی تصورات ذهنی تماشاچی نیز پاک می شود.
استفاده از این مدل دکور نکته دیگه ای نیز دارد و آن امکان دیدن داخلی همه ی ساختمان ها و نظاره گر بودن آنها ، کارگردان از نمایی عمود از سقف نیز استفاده می کند. اسم این نما را God like point of view می گذارد . او به ما قدرتی می دهد بمانند خدا که بتوانیم همه ی اتفاق های شهر را بررسی کنیم ببینیم و قصاوت کنیم.
نحوه ی روایت این فیلم به صورت دانای کل می باشد. کارگردان به دنبال استفاده از تکنیک های پیچیده سینمایی نبوده ، او با ساده ترین ابزار این فیلم را ساخته است.
داستان ، این فیلم یک اثر مذهبی و سیاسیت. همه ی اسم ها به صورت اتفاقی انتخاب نشده ، از نام خیابان که نام خیابانیست که رئیس جمهور آمریکا را کشتند، نام سگ که موسی و گریس شخصیت اصلی داستان. هر شخصیت فیلم علاوه اسمشان که به نوعی همراه با ایهام است، هر کدام گویای تیپ های خاصی هستند ، تام نماد روشنفکران ، ادیسون طبقه ثروتمند ، مارتا نمادی از کلیسا و …
گریس اسمیست که خود به تنهایی گویای داستان است . گریس علاوه بر معنی لطف و شکوه زیبایی به معنی بخشش و عفو الهی نیز است. این کلمه در انجیل به این گونه آمده است . گریس(رحمت ، عفو) توسط شهر پذیرفته نشد و شهر نابود شد.
گریس یکبار توسط وانتی پر از سیب فرار می کند که در انتها مورد تجاوز راننده قرار می گیرد و به شهر بر می گردد جمله معروف راننده: “سیب کاملا رسید ه ای است“ که شیطان به خوردنش اغوا می کند، همچنان که آدم و حوا را اغوا کرد. جمله قضاوت نکن از جملات اعتقادی برجسته مسیحیان است که در این فیلم مورد انتقاد و چالش قرار می گیرد. فون تریر به ابعاد مختلف واژه تکبر و استکبار پرداخته مخصوصا در مکالمه پایانی گریس با پدرش دلایل متکبر بودن گریس بحث و نتیجه گیری می شود، اینکه تکبر بخشش به معنای بخشش کسانی است که سزاوار بخشش نیستند و مجازات حق آنهاست و از این رو بدترین نوع تکبری است که پدر گریس می شناسد
شخصیت تام ، انسانی ضعیف نفس که بظاهر در کنار گریس برای او می جنگد ولی این شخصیت در پی کسب موفق های خود می باشد ، در ابتدا از گریس استفاده می کند تا سکوی سخنگویی خود را پر رنگ کند و در انتها از او برای نوشتن کتابش بهره می برد از طرف دیگر او کسیست که گریس را پناه داد و در انتها لو داد. تام بیشتر از یک روشنفکر ، روشنفکر نماست.
پایان